نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





کاش...

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

 

 

 
 
♥کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ...


یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ...


شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے .


و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ

[+] نوشته شده توسط Peyman در 15:23 | |







اعتماد و افسردگی(eshg&nefrat)

چند روزه بیش از حد میخوابم وقتی هم ک بیدارم میشم دلم میخاد دوباره بگیرم بخوابم...

 

میگن خواب زیاد نشانه ی افسردگیه خدایا نکنه افسرده شدم!!!

بگذریــــــــــــــــــم

اقا تو این دنیا ب هیچکی نمیشه اعتماد کرد حتی مثلا دخترفلان فامیلتون اعصابم بهم ریخته واه واه

 اینم یه بوس ب همراه یه قلب صورتی برای خودم ک بهترین پسر دنیام 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 15:23 | |







یک نفر امد

یک نفر آمد به لبخندی سکوتم را شکست

 

یک نفرآهسته آمد ، پای فردایم نشست

 

یک نفر آمد که پر بود از تمنا از نگاه

 

شعر نابی گفت و یک بیت از سرودی گاه گاه

 

یک نفر آمد که از ناداوریها خسته بود

 

دیده بر نامردمیها چند وقتی بسته بود

 

یک نفر آمد که چشمانش پر از احساس ناب

 

مژه های مرمرینش سبز چون الماس ناب

 

یک نفر آمد دلم را برد تا آن دوردست

 

پشت دریایی که شد از جام عشقش می پرست

 

یک نفر آمد به خوبی در درونم جا گرفت

 

جان من شد در صفای سینه ام ماوا گرفت

 

یک نفر آمد که با چشمش غزل آورده بود

 

بهر جانم لذتی بس بی مثل آورده بود

 

 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







بعضی ها

بعضی ها یهو از آسمان می افتند در دامن زندگی ات...

 

آن قدر بی هوا که اصلا نمیدانی چه شد...چگونه شد....اصلا خودت را میزنی به کوچه علی چپ و از بودنش لذت میبری.

 

بعضی ها؛ شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت.نفس میکشی.آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات ذخیره کنی...

 

بعضی ها؛ شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛ جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی...

 

بعضی ها؛....

 

اصلا چرا باید از در و دیوار مثال بزنیم؟

 

بعضی ها؛ آرامش مطلقند؛ لبخندشان...تلالو برق چشمانشان؛ صدای آرامشان...اصلِ کار، تپش قلبشان...انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند

 

و آنقدر عزیزند؛ آن قدر بکرند؛ که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت...

 

بعضی ها؛ بودنشان...همین ساده بودنشان...همین نفس کشیدنشان؛ یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان..

 

اصلا خدا جان؛ در خلقت بعضی ها؛ سنگ تمام گذاشته ای

 

پیمان


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







eshg&nefrat

 



 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







ماندن

جفتت را که پیدا کردی بگذار نفس بکشد

به او نچسب!

بگذار خودش باشد!

به یادِ هم بیاورید که آنقدر اعتماد و اعتقاد بوده *که ما را کنار هم نشانده!

همین که در کنارش آرامی،

همین که دلت همیشه برایش تنگ‌ست حتی اگر کنارش هستی و همین که برایت ارزشمندست، کافیست!

مثل کسی باش که شنهای کنار ساحل را برای نگه داشتن در کف دستهایش، مشت نمی‌کند!

چون می‌داند شنها از لای انگشتانش سُر می‌خورند پایین

اگر خواستی ماندن شنها را ببینی،

دستت را مقابل افق باز بگذار و نگران باد هم نباش

که اگر رفتنی باشد بگذار برود

و اگر ماندنیست ،

نه به زور که به محبت نسیمِ خواستن تو ،

که به وجود دوست داشتنی دوست داشتن های تو ،

بماند!

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







یک لحظه سکوت....

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿم

ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ،ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ...

ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...

ﺑﯽ ﺻﺪﺍ،ﺑﯽ ﻫﯿﺎﻫو

ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...

ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﺳﯿﺪﯾﻦ!

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﺎﻗﯽ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ؟

ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻮﻕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﯼ ؟!

ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ : ﺣﻮﺍﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟!

ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ...

ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...

ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...

ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ...

ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ

ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺎﺭ ﺩﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ

ﻫﻮﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ

ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ

ﭼﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ

ﻏﺬﺍ ﯾﺦ ﮐﺮﺩ 

ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ ...

ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻗﻔﻞ ﻧﮑﺮﺩيم

ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﮐﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ 

ﻭ ﮐﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﺁﻣﺪ 

ﻭ ﮐﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪيم

ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ...

ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ...وكي از ته دل خنديديم

ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﯿﻢ ...

ﻭ ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﯾﻢ ...

ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ ...

ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﮐﯽ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ؟!

ﻭ ﮐﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ؟ 

 

" ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ با ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ...

Eshg&nefrat

 

 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







غریبه

یه وقتایی یه غریبه میتونه بهترین دوستت بشه همونطور كه بهترین دوستت هم میتونه یه روزی برات یه غریبه بشه............!

 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







سگان ولگرد

گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز می گشت...

‏ ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ...

ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!

ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.

ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!!

ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!

هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...

امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛

ﺩﻭﯾﺪﻡ… ﭘﺮﯾﺪﻡ… ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!!

آنچنان ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ "سهم دلم" ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ...

 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |







شادی

شادے کوچکـــے میخواهـــَم

آنقــــــــدر کوچــک

که کســـے نخواهد آن را از مـــَــن بگیرد...

 

 

 


[+] نوشته شده توسط Peyman در 14:38 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد